آبشار

اشعار و دلنوشته ها

بیا با هم بمیریم


لینک صوتی


بیا با هم بمیریم،

با هم که نزیستیم،


من، عاشق پابرهنه دویدن روی چمن های خیس بودمو تو

عاشق چشمهای اشک آلود...

من، عاشق بوی عدسِ پخته بودمو تو،

عاشق عطر اقاقیا...


بیا با هم بمیریم،

با هم که نزیستیم...


من بالا سرم ابرهای رویایی ساخته بودمو تو،

ستاره ها را تماشا می کردی...

من در آینه ی بخارگرفته آدمک می کشیدمو تو،

تار موهای ریخته ات را جمع می کردی...


بیا با هم بمیریم،

با هم که نزیستیم،


من هول و ولای دیدن باغچه ی مادربزرگ را داشتمو تو،

صاحبخانه را دست بسر می کردی...

من ظرفهای نشسته را می شمردمو تو،

ظرفهای شکسته را...


شلاله قدسی

14 آذر 92


برچسب‌ها:اشک, آینه, عشق
+ نوشته شده در  چهاردهم آذر ۱۳۹۲ساعت ۶ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

مغرور

لبت خاری به خود دارد،

که وقتی بوسه می گیرم،

مرا از خویش می راند...

نمی سوزی بر این اشکم،

که هردم بی تو می گردم،

ز چشمم زار می بارد؟

که می داند، از این سرمای دستان غزلوارت، که می داند؟

که می داند لبانم هر شب از بی اعتنایی های چشمان تو می خاند؟

که می داند؟

که می داند؟

تو می دانی، ولی سردی...

چنان سردی که قلبی را بلرزانی...

چنان سردی که چشمی را ببارانی...

بسوزان، بشکن این دل را،

هزاران تکه کن او را...

دلت اما نمی داند،

چگونه آتشِ عشقِ هزاران تکّه ی دل رابه باد سرد بنشاند...


شلاله قدسی - آوریل 2003


برچسب‌ها:عشق, آتش, بوسه, اشک
+ نوشته شده در  بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۸ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

مهربان

ای مهربانِ خوب...
با یادِ چشمهات،
از گوشه-چشم من دو قطره اشکـــــــ، 
با هم به سوی گونه سرازیر می شوند...
خوش آن دو قطره را که پس از لحظه ی عبور،
یک قطره می شوند...

یک شب، شبی عجیب،
مهمان شعرِ بی کلام کوچه ات شدم...
بس حرفها زدیم،
گفتی، تو با بنان،
گفتم، نه با زبان...
رفتیـم و آمدیـم در آن کوچه ی سکـــــوت،
من عاشقت شدم...

ای "بی تو من مبـــاد"،
با من سخن بگو،

نشنیده، با صدای تو خو کرده گوش من،

من بی تو چون بنفشه ی هرگز ندیده نور،

من بی تو چون ترانه ی خاموش و سوت و کــــور...

شلاله قدسی- مرداد ماه 1382


برچسب‌ها:سکوت, عشق, ترانه, اشک
+ نوشته شده در  بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۵ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

متولد ماه مهر

باز آمد بوی مـــــــاهِ مهر، 

مــــــــاهِ سِــحــر،

مــــاهِ با تو بودن... با تو رفتن... با تو ماندن...

با تو تا پایانِ این دنیا، برای دیدنِ یک قطره اشک از آبشاری، روی بال آبیِ یک شاپرک اینجا نشستن...


شلاله قدسی

دوم مهر ماه 1392



برچسب‌ها:مهر, عشق, آبشار, شاپرک
+ نوشته شده در  سوم مهر ۱۳۹۲ساعت ۱۱ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

ناروی روزگار

آه از دست دل و دیــــــــــــــــــــــــــــــده ام آه...

آه از عـــــــــادتِ شـــــــــــــــــــــــــیدایی ام آه...


عشــــــــــــــــــــــق جز کینه و غم بار نداشت...

پس چه کار آمدم این خوان سیــــــــــــــــــــــاه؟


دوست، هربار شبیــــــــــــــــخون زد و رفــــــت،

صــــــبح من بودم و آن  حـــــسّ گــــــــــــــــناه


عشق لمسی ســـــــــــت نه شیرین و نه تلخ

بین احیـــــــــــــــــــــای شب و مرگــــــــِــ پگاه


خــــــــــــام بودیــم و به یغمـــــــــــــا دل رفت 

همرهش رفت همه جــــــــــــان و پنــــــــــــاه


من پشیـــــــــــــمان و چنانم نومیـــــــــــــــــد

گــــــــــــــــــــــــــــــاه حیران و برافروخته گاه


هله ای رفته به یغمـــــــــــــا، برگـــــــــــــــرد

پاس میدارمت از جــــــــــــــــــــــادوی     ماه


شلاله قدسی(22 شهریور 92)


برچسب‌ها:نارفیق, عشق, توبه, یغما
+ نوشته شده در  بیست و دوم شهریور ۱۳۹۲ساعت ۴ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

بهارِ تلخ

 

دلم گرفته و تلخی نشسته در کامم
شکسته در هم و رنجیده جانِ آرامم

ز دوستانِ دروغین بریده ام دل را
نشسته ام به تماشای سیر ایّامم

عجب حدیث غریبی ست سایه روشنِ عمر
نکرده جز گذر عـُــــــمر، ساحری رامم

بهار با همه طنازی اش زمستانی ست،
تراوش لبِ سرخش چو نیست در جامم

من از بهار ندارم به یـــاد، جز روزی
که عشق آمد و رسوا نمود و بدنامم

بریخت بر سرم آوارِ آشیانه ی عشــــــق
فسُـردم و نزدم دم که رامِ فرجــــامم

نهفته در نگَهَم ابرهای اشک آلــــود
از آسمانِ سیاهش که بُرد در دامم

ز دستِ گُل گله دارم که ساقیِ صبح است،
که خفته ی ســَحــَـرم، جـامِ شام ْ الهامم 

ننالم و نکشم آهِ بی ثمر زین پس
بهارهاست که می ریزم اشک و گـمنامم

شلاله قدسی
1 اردیبهشت 92


برچسب‌ها:اشک, عشق, بهار
+ نوشته شده در  بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۳ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |