مهربان
ای مهربانِ خوب...
با یادِ چشمهات،
از گوشه-چشم من دو قطره اشکـــــــ،
با هم به سوی گونه سرازیر می شوند...
خوش آن دو قطره را که پس از لحظه ی عبور،
یک قطره می شوند...
یک شب، شبی عجیب،
مهمان شعرِ بی کلام کوچه ات شدم...
بس حرفها زدیم،
گفتی، تو با بنان،
گفتم، نه با زبان...
رفتیـم و آمدیـم در آن کوچه ی سکـــــوت،
من عاشقت شدم...
ای "بی تو من مبـــاد"،
با من سخن بگو،
نشنیده، با صدای تو خو کرده گوش من،
من بی تو چون بنفشه ی هرگز ندیده نور،
من بی تو چون ترانه ی خاموش و سوت و کــــور...
شلاله قدسی- مرداد ماه 1382
برچسبها:سکوت, عشق, ترانه, اشک
+ نوشته شده در بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۵ ب.ظ  توسط شلاله قدسی
|