آبشار

اشعار و دلنوشته ها

مغرور

لبت خاری به خود دارد،

که وقتی بوسه می گیرم،

مرا از خویش می راند...

نمی سوزی بر این اشکم،

که هردم بی تو می گردم،

ز چشمم زار می بارد؟

که می داند، از این سرمای دستان غزلوارت، که می داند؟

که می داند لبانم هر شب از بی اعتنایی های چشمان تو می خاند؟

که می داند؟

که می داند؟

تو می دانی، ولی سردی...

چنان سردی که قلبی را بلرزانی...

چنان سردی که چشمی را ببارانی...

بسوزان، بشکن این دل را،

هزاران تکه کن او را...

دلت اما نمی داند،

چگونه آتشِ عشقِ هزاران تکّه ی دل رابه باد سرد بنشاند...


شلاله قدسی - آوریل 2003


برچسب‌ها:عشق, آتش, بوسه, اشک
+ نوشته شده در  بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۸ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

جاده ی ساحل

دل من صافه و آسمون می باره،

قلب من ساکته و شب بی قراره...

یه جای دنیا تاریکه یه جاشم روشنه، اینجا

پاییزه، برگا می ریزه، دل من اما بهاره...

زندگی مثل یه بادوم گاهی شیرین، گاهی تلخه

گاهی بُرده، گاهی باخته، همه ش انگار یه قماره...

نمی خام غمزده باشم، می خونم تا واشه این دل

می خام از بادی بخونم که بوش از خاک دیاره...

رقص و رقص، آتیش و آتیش، من و تو، جاده ی ساحل

خنیاگر(رهگذر) ساز بزن امشب، شب شبِ گشت و گذاره...


شلاله قدسی-2003

road to the beach


برچسب‌ها:ترانه, جاده, خنیاگر, خاطره
+ نوشته شده در  بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۷ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

مهربان

ای مهربانِ خوب...
با یادِ چشمهات،
از گوشه-چشم من دو قطره اشکـــــــ، 
با هم به سوی گونه سرازیر می شوند...
خوش آن دو قطره را که پس از لحظه ی عبور،
یک قطره می شوند...

یک شب، شبی عجیب،
مهمان شعرِ بی کلام کوچه ات شدم...
بس حرفها زدیم،
گفتی، تو با بنان،
گفتم، نه با زبان...
رفتیـم و آمدیـم در آن کوچه ی سکـــــوت،
من عاشقت شدم...

ای "بی تو من مبـــاد"،
با من سخن بگو،

نشنیده، با صدای تو خو کرده گوش من،

من بی تو چون بنفشه ی هرگز ندیده نور،

من بی تو چون ترانه ی خاموش و سوت و کــــور...

شلاله قدسی- مرداد ماه 1382


برچسب‌ها:سکوت, عشق, ترانه, اشک
+ نوشته شده در  بیست و چهارم آبان ۱۳۹۲ساعت ۵ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

گاهی،

 بگرد بدنبالم...

شبهایم، اینگونه می گذرند...در اوج نفرت حتــّا...


+ نوشته شده در  هفتم آبان ۱۳۹۲ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |