آبشار

اشعار و دلنوشته ها

عصیان


نیمه شب در خلوت
کنج پس کوچه ای از شهری ســَـ.ـــ.ـــ.ــــ.ــــرد،
نـَـــرم باران می زد...
باد همراهش بود،

یادِ دورانی کرد،
ز'عافیتها لبریـــــز،

گونه هایش را بر گریه ی باران ساییــد،

پایکوبان با باد،
چرخ زد، عصیان کرد،
گـَـشت، هو زد، برگـَـشت...
بر زمین غلتان شد،
زیر باران نو شد، جوشان شد،
خاک شد، توفان شد، باران شد...

شلاله قدسی
29 فروردین 92


برچسب‌ها:شعر نو, عصیان
+ نوشته شده در  بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۳ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |