جـــــــان
نگاهش می کنم،
نگاهش جان ندارد،
لبخندش ولی، به وسعت روح دنیاست...
هر بار نگاهم
روی کلمه ای نامرئی متوقف می شود،
انگار بر لبخندش حک شده باشد... جـــــان...
بلند بلند می گویم جــــان،
انگار که او گفته باشد،
بلند بلند می گویم جــــان،
انگار که او شنیده باشد،...جــــان،.. جان...جانــــا...
او امّا
عاشق چشم است، عاشق نگاه،
عاشق چشم های بی شمار،
عاشق نگاه های ناشناس...
شلاله قدسی
14 آذر 92
برچسبها:چشم, نگاه, جان
+ نوشته شده در چهاردهم آذر ۱۳۹۲ساعت ۴ ق.ظ  توسط شلاله قدسی
|