آبشار

اشعار و دلنوشته ها

پنجره

سرد است چنان پاییز، این ظلمت بی پایان

آویخته وزن شب، بر شانه ی تنهایان 

تنهایی هر خانه از پنجره اش پیداست،

از پرده ی ساکن یا رقصان که مدام آنجاست

از سایه ی یک قامت، در تیرگی شب ها،

پنهان شده، بی حرکت، خاموش و تک و تنها

هر خانه ی تنهایی، یک قصه ی بد دارد،

یک قصه که تنها در آن خانه بلد دارد

سقف و کف و درهای هر خانه پر از راز است

اینها همه دیوارند، جز پنجره که باز است

گاهی که خیابان در تاریکی شب کور است،

یا رهگذری خسته، از خانه ی خود دور است

آنگاه که گویی کس بیدار نخواهد شد،

یا راه مسافرها، هموار نخواهد شد

یک پنجره ی باز و یک سایه ی تنهایی،

انگار که می دانند از راز شکیبایی...

 

شلاله قدسی 

۳ تیر ۱۴۰۰

 


برچسب‌ها:شب, تنهایی, پنجره, شلاله قدسی
+ نوشته شده در  ششم تیر ۱۴۰۰ساعت ۱۰ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

عاشق نشو

عـــــــــاشق نشو به عشق دگر اعتبــار نیست

اردیـــــبهشت  آیینه ای از بهـــــــــــــــار نیست

 

ما ساختیــــــم با ستم روزگـــــــــــــــار و لیـــک

دیــــــــــگر توان و طاقــت بیــــــــداد یار نیــست

 

عاشـــــق نشـــو کـــــه دار و ندار از کفــت برند

جز بـــــــاور عشــــق را ره و دار و ندار نیـــست

 

در ســـــایه می خزیــم و ز خورشید می رمیـم

غافل که روز باقـــی و، شـب پایــــدار، نیـــست

 

عاشق نشو که عشق امیـــــد است، آرزوست

نومیـد نشــْود، آنکه به عشقی دچـــــار نیست

 

"قد مات" گفت او که "شهیــــــــــــداً" فدای یار

غیر از دمـوع و حـــــــــزن تو را انتــــظار نیست

 

بی شک بقـــــــــای دولت ما در تزلزل اســـــت

فنــــجان ما به ژرفـــــــی فال "نزار" نیــــــست

 

شلاله قدسی

18 اردیبهشت 1400


برچسب‌ها:شلاله قدسی, نزار قبانی, فال قهوه, اردیبهشت
+ نوشته شده در  هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت ۳ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

من یک زنم

من یک زنم،

عظیم و لطیف،

عاصی و روان،

تنها و جمع،

سرخ و سیاه،

آفتاب و رعد

باران و باد،

خاک و علف،

دست، چشم، گوش...

روشن، کدر،

ملول، درخشان، غنی، خموش،

بی تاب، اسیر، اسیـــــــــــر، پر از درد،

دلبسته، دلشکسته ی دلسرد،..

تنی اخم،

تلی خشم،

آزرده از نبرد...

 

***

 

من یک زنم،

طلیعه ی جوشش،

پا تا سرم ترانه ی زایش،

هر آینه بهــار،

می روید از تنم،

اما،

مرگ است بر سرم،

سرد است بسترم،

در هر طلوع آفتاب زایشی غریب،

من گریه می کنم...

در هر غروب آغشم تهی ست...

من ضجه می زنم،

من مادرم، به وسعت تاریخ زخمی ام.

 

***

 

بس بی پناهم اما،

امن است آغُشم...

___________________________

شلاله قدسی

29 بهمن 1399


برچسب‌ها:شلاله قدسی, زن, مادر, شعر زن
+ نوشته شده در  سی ام بهمن ۱۳۹۹ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

بیر قوشون حکایه سی

گویلرده اوچان بیر قوشودوم، دیمدیگی ساری
بیر گون قاپیما اووچولارین دوشدو گوذاری

اوچدوم، قووالاندیم، یئنه اوچدوم، هارا اوچسام؟
بیر آن دا ایتیردیم اوزومو، صبری، قراری

اوخ یاغدی باشیمدان، همی ساغدان، همی سولدان
بیر اوخ قانادیمدان ایلیشیب، یاردی کناری

دوشدوم یئره، بیر کولگه تاپیب تئزجه سیغیندیم
بیر جوتچو توزاق قورموشوموش، دوشدو مهاری

توتدو گوزومو بیر یوخو، گوردوم خیالیمدا،
قاینار سویو، آج دئولری، دورومده حصاری

بیر تک قانادیملا جانیمی زورلا قوتاردیم،
تاپدیم بیر آغاجدان گورونن قیسا دوواری

چاتدیم دووارا، قان آخاراق، آج، سوسوز، عاجز
بیر باشقا بلا تاپمایـا ایندی منی بـــــاری

چوخ چهمدی، سس گلدی دووارین دالیسیندان
بیردن بیری توتدو قانادی، چهدی یوخاری

قوپدو قانادیم، بیر جاناوار آغزینا دوشدوم
دیمدیکله دیم آغزی گوزونو، گوزده قاراری،

آچدیم گوزومو، گئتمیش او قورد، قاش دا قارالمیش
مندن قالیب اوچماق هوسی، بیرده خماری

آرتیق اوچابیلمز، اوزو گولمز ئولویم من،
سینمیش قولو، دوشموش قانادی، بئینی مزاری

فیکریم، خیالیم، کابوسوم اولموش داها اوچماق
گویلرده اوچان بیر قوشودوم، دیمدیگی ساری

 

شلاله قدسی

27 دی 1399


برچسب‌ها:شلاله قدسی, قوش, هوس, اوچماق
+ نوشته شده در  بیست و هفتم دی ۱۳۹۹ساعت ۱۲ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

21 آبان

دئیللر قارقا دا ئؤلۆم سسی وار
آجی نغمه سی وار، شوم نفسی وار
کیم بیلیر قلبیندن گئچنی اونون؟
کیم بیلیر نه آرزو نه هوسی وار

سئورم قارقانین قارا اوچوشون
اوجادا اوتوروب، قارا باخیشین
یئرلره سرپیلن قارا ناخیشین
اوچاندا قارتال تک بیر کؤلگه سی وار

بئش یاشدا بیر قیزام، شاهگؤلۆ، خزان
بیر یاغیش یاغیری، توپراغی قازان،
سوْیوق دور، سۆمۆگه، ایلیگه سیزان
قارقالارین اولو ولوله سی وار

آتاملا گئدیریق، یاغیش دا سپیر
قول قولا، ال اله، اوْخویور، گزیر،
الیمیزده سنگک، بیر پونزا پنیر
اۆزۆنده معنالی بیر گۆلمه سی وار

سوْروشورام "بابا! نه اوْلوب اوْیدا؟
قایقالای ییغیسیب، اوْیا، اوْ تایدا"
آتام جوابلاییر: "قارقالار توی دا،
اونلارین توی ماغار عنعنه سی وار"!

دئیرم: "بابا باخ، آغاج باسینا،
قایقالای دایاسیب بۆتۆن جانینا،
آنام ائوده ته دی، جئداخ یانینا،
منین نه بادیسی نه قیدسی وای".

آتام جواب وئریر: "تلسمه هله،
قرار اوْلوب سنه بیر قارداش گله،
بیز بیراز دوْلاناق، اوْ ال بو اله،
آنانین دا ائوده دینجلمه سی وار".

آتام بیر گؤز وورور، قاققیلداییرام،
قارقالار اوخویور، من اوْیناییرام،
قارداشیم اوْلاجاق، من آنلاییرام
اوْ گونون بئله بیر خاطره سی وار.

 

21 آبان 99

شلاله قدسی


برچسب‌ها:شلاله قدسی, آتا, آنا, قارداش
+ نوشته شده در  بیست و سوم آبان ۱۳۹۹ساعت ۴ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

غربت

ما همه با خویشتن بیگانه ایمـ

در به در، آواره در کاشانه ایمـ

باهم و بی هم، غریبیم و قریب

زندگان مرده در غمخانه ایمـ

مادری زاده ست ما را در کفن،

جوجه های تشنه ی بی دانه ایمـ

بی پدر های به خون غلتیده ای

زیر دست و بال صاحبخانه ایمـ

کور بودیم و به راه افتادگان

در پی نور ره فرغانه ایمـ

چشم وا کردیم و تاریکی رسید

راه را گم کرده در ویرانه ایمـ

راه پس بن بست و راه پیش غش

ما اسیران یکی افسانه ایمـ

خاک خانه سست و بی بنیاد بود

راه افتادیم و فکر خانه ایمـ

ریشه ای بود و نبودش، ریب و ریش،

زاهدی افتاده در میخانه ایمـ

ساقه و برگی، که دور افتاده از

ریشه ی جامانده در گلخانه، ایمـ

 

شلاله قدسی

21 آبان 1399


برچسب‌ها:شلاله قدسی, غربت, خانه, زاهد
+ نوشته شده در  بیستم آبان ۱۳۹۹ساعت ۱۰ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

خانه باغ

قطرات هارمونیزه ی باران بر شکوفه های گیلاس،

می بارند در قاب چشمهایم،

و من آرزو می کنم باغچه ات پر شود  از زنبق های آبی،

و حیات خلوت فیروزه ات سبز شود و سبز بماند.

پشت بامت مملو از آواز یاکریم های خاکستری رنگ

شکوه غروب را به تماشا بنشینند.

 

***

 

کسی می آید و دست های لطیفش را در حوض کوچک آبی ات فرو می کند

و نسیم در بوردوی گیسوانش مست می شود.

منحنی پلکان

با اشتیاق سر گیجه آورش می رقصد و خاک

لای کاشی ها انقلاب می کند.

آرزو می کنم

خانه ات سردرد بگیرد از هجوم میهمان های ریز و درشت ولی ارغوانی.

آرزو می کنم خسته شوی

خسته از دم کردن چای

برای صفا آورندگان.

آرزو می کنم سنگک و سیب بیاورند برایت

آنان که طعم نبات را می شناسند

برای دلجویی ات

در دلتنگیهای سحرگاهان

برایت آرزوی خوب زیاد دارم

نترس

در ایوانت شمعدانی بکار.

 

 

شلاله قدسی

 


برچسب‌ها:شلاله قدسی, خانه, باغ, شمعدانی
+ نوشته شده در  چهارم آبان ۱۳۹۹ساعت ۱۰ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

باید بیایم به خوابهایتان

باید بیایم به خوابهایتان

شما خواب می بینید

در خوابهایتان زندگی می کنید،

سفر می کنید،

پیر می شوید.

در خوابهایتان شاهزاده های سوار بر اسب سفید منتظرتان هستند،

باغ های انگور،

دشت های پر از زنبق وحشی،

و ابرهای کومولوس تماشایتان می کنند

***

شما خواب می بینید

میدان های جنگ زده را

روستاهای دورافتاده ی قحطی زده را

آتشفشانهای بیدار را

مدرسه ی کاتولیک های انوشیروان را

و مسجد حیدرخان را.

***

"کلبه ی عمو توم" را، میان شعله های آتش،

و دستمالهای خونین "فلورانس نایتینگل" را.

...

دندان قروچه هایتان آزاردهنده است،

ناله هایتان،

و فشار ناخن هایتان، به گوشت کف دستهایتان.

***

شما خواب می بینید

مرا خواب می بینید، در تاریک ترین گوشه ی "میدان سن مارکو"،

هنوز جوانم و سرم بوی قرمه سبزی می دهد،

از راهروی سمت چپ پزشک جوانی ملبس به یونیفرم نظامی عبور می کند،

چهره ی گندک گونش آشناست

عبورش بوی شجاعت می دهد،

دستاش لهجه ی تبریزی دارد،

به میانه ی میدان می رسد و به تمام جنایات بشری اعتراف می کند،

دستهایش را دور گلویش حلقه می کند،

شما در خواب عرق می کنید،

او خودش را خفه می کند.

***

شما خواب می بینید

چشمهای آبی درشتی را که خیره شده اند به روستای "بانوی ما ملکه ی فرشتگان، پورسی اونکولا" و دره ی دود را حمل می کنند.

مرا خواب می بینید که در "لانگ بیچ" قدم میزنم و به "قرة العین" فکر می کنم،

آرام آرام در آب فرو می روم و شما ناتوان از فریاد زدن عرق می ریزید.

***

شما خواب می بینید

بر فراز "دون دو پیلا" در کنار مرغ های نوروز پرواز می کنید،

ردیفی از لنگه کفش های تنها روی شن ها به دار آویخته اند،

کفش هایتان را می کَنید و فرود می آیید.

مرا خواب می بینید،

من به سوی شما می دوم،

شما در شن ها فرو می روید،

عرق کرده اید،

من برای شما قصه می خوانم،

شما بیدار می شوید،

صدای اذان صبح به گوش می رسد،

دکمه ی استپ موبایلتان را می زنید و من...خفه می شوم.

 

اسفند 96

شلاله قدسی


برچسب‌ها:شلاله قدسی, اذان, دار, رامین پوراندرجانی
+ نوشته شده در  چهارم آبان ۱۳۹۹ساعت ۹ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

تــــــــــــــــــــــــــبریز

یئنه خــــزان اولدو غـــــم وار ایچینده

سویوق دور، سازاق وار هر کرپیجینده

باسیرسان باغریوا آخشام گئجــــینده

تانیشــــی، ئؤزگه نی، آمانلی تبریز

اوره گی داغ، باشی دومانلی تبریز

***

سحـــــــــرلر یئلینله قوجاقلاشیرام

هر آخشام چاغیندا موغـام یاشیرام

هاچان کی گوزوندن اوزاخلاشــیرام

چاغیریرسان یئنه، زامانلی، تبـــریز

اوره گی داغ، باشی دومانلی تبریز

***

سسیم ده گؤیون تک ایلدیریم شـاخیر

ککلیــک بولاغیندیر گوزومدن آخـــــــــــیر

باخیرام ارکــــــــــ-ینه، او منه باخـــــــیر

کوچه سی، بازاری، دالان لی تبریز

اوره گی داغ، باشی دومانلی تبریز

***

توپراغـین قیزیل دیر، آغاجین قارا

چکــیلیب قلـــم لر قوینون دا دارا

هر گلن ووروبدور قلبیــنه یـــــارا

دوواری، قاپیــسی آل قانلی تبــریز

اوره گی داغ، باشی دومانلی تبریز

***

قورخـــــورام، اگیـبلر داغلار باشیــــنی،

سوکوبلر کوکسونده گوی دام داشینی،

ایتیروق، بوراخـــما یار یولداشـــــــینی،

سورگونوق، قوجالی، جاوانلی، تبریز

اوره گی داغ، باشی دومانلی تـــبریز

 

شلاله قدسی

3 مهر 99


برچسب‌ها:تبریز, شلاله قدسی, آذربایجان, ارک تبریز
+ نوشته شده در  چهارم مهر ۱۳۹۹ساعت ۲ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  |