آبشار

اشعار و دلنوشته ها

من یک زنم

من یک زنم،

عظیم و لطیف،

عاصی و روان،

تنها و جمع،

سرخ و سیاه،

آفتاب و رعد

باران و باد،

خاک و علف،

دست، چشم، گوش...

روشن، کدر،

ملول، درخشان، غنی، خموش،

بی تاب، اسیر، اسیـــــــــــر، پر از درد،

دلبسته، دلشکسته ی دلسرد،..

تنی اخم،

تلی خشم،

آزرده از نبرد...

 

***

 

من یک زنم،

طلیعه ی جوشش،

پا تا سرم ترانه ی زایش،

هر آینه بهــار،

می روید از تنم،

اما،

مرگ است بر سرم،

سرد است بسترم،

در هر طلوع آفتاب زایشی غریب،

من گریه می کنم...

در هر غروب آغشم تهی ست...

من ضجه می زنم،

من مادرم، به وسعت تاریخ زخمی ام.

 

***

 

بس بی پناهم اما،

امن است آغُشم...

___________________________

شلاله قدسی

29 بهمن 1399


برچسب‌ها:شلاله قدسی, زن, مادر, شعر زن
+ نوشته شده در  سی ام بهمن ۱۳۹۹ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |