آبشار

اشعار و دلنوشته ها

پنجره

سرد است چنان پاییز، این ظلمت بی پایان

آویخته وزن شب، بر شانه ی تنهایان 

تنهایی هر خانه از پنجره اش پیداست،

از پرده ی ساکن یا رقصان که مدام آنجاست

از سایه ی یک قامت، در تیرگی شب ها،

پنهان شده، بی حرکت، خاموش و تک و تنها

هر خانه ی تنهایی، یک قصه ی بد دارد،

یک قصه که تنها در آن خانه بلد دارد

سقف و کف و درهای هر خانه پر از راز است

اینها همه دیوارند، جز پنجره که باز است

گاهی که خیابان در تاریکی شب کور است،

یا رهگذری خسته، از خانه ی خود دور است

آنگاه که گویی کس بیدار نخواهد شد،

یا راه مسافرها، هموار نخواهد شد

یک پنجره ی باز و یک سایه ی تنهایی،

انگار که می دانند از راز شکیبایی...

 

شلاله قدسی 

۳ تیر ۱۴۰۰

 


برچسب‌ها:شب, تنهایی, پنجره, شلاله قدسی
+ نوشته شده در  ششم تیر ۱۴۰۰ساعت ۱۰ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

لبخند همیشگی

لبخند همیشگی

تاب لبخند مرا چک چک بازار ندارد
هیچ کس با زن دیوانه ی شب کار ندارد
عاقلان سنگ پرانند ولی شکوه ندارم
سنگ دیوانه به دیوانه روادار ندارد
دور خود هرچه ز لبخند کشم آجر محکم
غصه سر می زند و کار به دیوار ندارد
کاش در گوشه ی غربت نفسم بند می آمد
واضح، این طالع نحس، اینهمه انکار ندارد
آنکه روزی ز خدا خواست که هر روز بخندم
کار جز کشتن لبخند من خار ندارد

 

 

شلاله قدسی

28 مهر 1395

 


برچسب‌ها:شب, لبخند, طالع, دیوانه
+ نوشته شده در  سی ام آبان ۱۳۹۵ساعت ۷ ب.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

دیوانه

چشم من خیره در احوالِ رخِ مهتاب است...

شب که ماه از غمِ عشّاق چنین آشفته است،


کاش آغوش شب آغشته به باران میگشت،

هین که آغوش من و ماه به داغ آغشته ست...


شلاله قدسی 25 بهمن 1392


برچسب‌ها:جنون, شب, باران, مهتاب
+ نوشته شده در  بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت ۴ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

شب یلدا


لینک صوتی


شب یلدا همه شور

شب یلدا همه رنگ

و برای من تنها، شب یلدا، شب یلدا همه تو.

 

شب یلدا همه نغمه

همه پژواک تو بر جاده ی عشق

شب یلدا ی من امشب ز همه زیباتر

پس ازین روز بلندی که پر از حسرت بود،

انتظاری طولانی، و دو چشم نگران،

و دلی در تب و تاب،

در تنم زمزمه ی مرتعش حنجره ات غوغا کرد...

آری امسال ،

زمستان،

شب یلدا،

اهواز...

تپ تپ قلب تو  و... گریه ی ساکت من،

همه امشب،..باهم...شب یلدای مرا زیبا کرد...

گرچه اینجام هنوز،

و زِ تو دورم و بیمارم و در آتش و سوز،

ولی انگار همه لحظه ام از نور تو می گیرد شور...

کاش من پیرهنی بر تن تو بودم و هردم تپش قلب تو می خاباندم،

کاش من قطره ی بارانی بودم بر پیشانی تو،

تا تب داغ تو می سوزاندم...

همه شب

همه روز

همه ی زندگی ام با تو به معنا پیوست..

 

سال دیگر شاید

شب یلدای قشنگی باشد

شب دیگر شاید

شب فردای قشنگی باشد

همه شب ها زیباست

همه اوقات قشنگ

امشب اما ز همه زیباتر

امشب اما ز همه بالاتر

با تو اینجا...آنجا...با تو هردم..هرجا...

شب زیبای من است

همه شب

شب یلدای من است...

 

 شلاله قدسی

شب یلدا 1382 


برچسب‌ها:شب, یلدا, اهواز, گریه
+ نوشته شده در  هفدهم آذر ۱۳۹۲ساعت ۳ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  | 

قهوه تلخ



فنجان قهوه را پُر و خالی می کنم
پُر و خالی
پُر از خالی..خالی از پُر...
تا هوا تاریک شود، چندبار گرم و سرد شده ام...

اینها را می گویم که بدانی "من نیستم"،
فنجان و فهوه که هست!
اینها را می گویم که بفهمی "تو نیستی"،
سهم که داری...

سهمِ قهوه ات را من می نوشم.
بدون شِکر، ...تلخِ تلخ...
..........به اندازه ی همه ی شبهایی که خوابم سویت می پَرَد،
تقصیر تو نیست،...خوابم هم بیآید، با تو میآید...

فنجان را که خالی می کنم،
هَوَس می کند برای تو پُر شود،
همین قدر زورم می رسد،...که تلخیِ سهمِ تو را هم سر بکشم،
....تا....نوبت خودم شود...

شلاله قدسی 30 نوامبر 2012


برچسب‌ها:قهوه تلخ, انتظار, شب, دوست
+ نوشته شده در  بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت ۳ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |