بیا با هم بمیریم
بیا با هم بمیریم،
با هم که نزیستیم،
من، عاشق پابرهنه دویدن روی چمن های خیس بودمو تو
عاشق چشمهای اشک آلود...
من، عاشق بوی عدسِ پخته بودمو تو،
عاشق عطر اقاقیا...
بیا با هم بمیریم،
با هم که نزیستیم...
من بالا سرم ابرهای رویایی ساخته بودمو تو،
ستاره ها را تماشا می کردی...
من در آینه ی بخارگرفته آدمک می کشیدمو تو،
تار موهای ریخته ات را جمع می کردی...
بیا با هم بمیریم،
با هم که نزیستیم،
من هول و ولای دیدن باغچه ی مادربزرگ را داشتمو تو،
صاحبخانه را دست بسر می کردی...
من ظرفهای نشسته را می شمردمو تو،
ظرفهای شکسته را...
شلاله قدسی
14 آذر 92
برچسبها:اشک, آینه, عشق
+ نوشته شده در چهاردهم آذر ۱۳۹۲ساعت ۶ ق.ظ  توسط شلاله قدسی
|