فردا روز دیگری ست
امشب دلم شوریده، رفته اختیار از من
امشب خیال تو برآورده دمار از من
من هرچه می گردم پی اش در خاطرات خود،
او می کند با شیطنت گویی فرار از من
می پرسم از خود: "چشم های او چه رنگی بود؟"
انگار دزدیده کسی سنگ عیار از من
"اوهم محبت داشت؟"، "عاشق بود؟"، "شیدا بود؟"
می پرسد این را سیم مشتاق سه تار از من
چیزی نمانده در دلم جز کوله بارِ شک
دست زمان می گیرد آخر کوله بار از من
شلاله قدسی
26 اردیبهشت 1400
+ نوشته شده در بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت ۸ ب.ظ  توسط شلاله قدسی
|