آبشار

اشعار و دلنوشته ها

سردم است

همه را کندم؛
گردنبندهایم، گوشواره ها و خلخالها و لباسها و جای زخمها را...
وقتی خسته و درمانده ام،
همه شان سنگین اند...

دوباره موهایم را باید از ته بتراشم،
ولی...
سرم سردش است،
فکرم سردش است،
خاطرات و خابهایم سردشان است،...

+ نوشته شده در  هجدهم مهر ۱۳۹۷ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |