آبشار

اشعار و دلنوشته ها

مهربان

آسمانها را زمین زیر پایت می کنم
مهربانم، هرچه دارم را فدایت می کنم

هرچه با چشمان من بیگانگی کردی بس است
با نگاه آشنایم آشنایت می کنم

بر نمی آرم دم از آن لحظه کآیی پیش من
سینه ام را چاه امن دردهایت می کنم

می فشارم صورتت را مهربان بر سینه ام
بوسه باران گونه ها و اشک هایت می کنم

قایقی می سازم از صبر و درونت می برم
رهسپار غربت بی انتهایت می کنم

سنگ می بندم به دل تا غرق دنیایت شود
آشیان در ژرفنای حرفهایت می کنم

با زبانت گرچه گاهی از خودت می رانی ام
اقتدا بر التماس چشمهایت می کنم

اشتیاق هر روز پایم را به راهت می کشد
بی صدا اشکی جواب سرفه هایت می کنم

بوسه ای از دور بر پیشانی ات حک می کنم
خانه ام می آیم و هر شب دعایت می کنم...

شلاله قدسی
۲۸ مهر ۹۳

+ نوشته شده در  هجدهم مهر ۱۳۹۷ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |