آبشار

اشعار و دلنوشته ها

من باز به فکر دل غمگین تو بودم

تا صبح من امشب ز فگار تو نسودم
صد بار شکستم چو پيام تو گشودم

با ماه که بر قرص رخش چين و چروک است
بيدار به ياد تو پر از گريه غنودم

يک عمر بدنبال تو سوسو زدم و باز
در عمق شبت در صف يک شمع نبودم

دل سوخت و خاموش شد و سوخت و خاموش
با سايه ى نورى که ز چشم تو ربودم

از کينه و از شکوه و فرياد و تب خشم
بر آينه ى دل همه را خوب زدودم

شب رفت و مرا باور ظلم تو سيه کرد
من باز به فکر دل غمگين تو بودم

شلاله قدسى

10 خرداد 94 تهران

+ نوشته شده در  هجدهم مهر ۱۳۹۷ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی  |