آزرده جان
دیگر نمیخاهد دلم عاشق بمانم
شستی تمام لذتم را از جهانم
شستی تمام لذتم را از جهانم
تیری زدم، تیری زدی، گفتم تمام است
بار دگر تیری زدی بر دیدگانم
عاشق شدی، عاشق شدم، اینها دروغ است
تاوان چه بود آخر بگو جانم، بدانم
اشکی نمانده، گریه ام خشکیده، ایوای
غم را چگونه از دلم بیرون برانم
میخاهم امشب از خدا جانم بگیرد
یا قدرتی یابم که آنرا خود ستانم
بر قامتم افتاده وزن بی پناهی
ظالم بگو این لاشه را تا کی کشانم
آوا شدم، رسوا شدم، آتش زدی سوخت
هر نغمه ای کز عشقت آمد بر زبانم
این عاشقی جای پشیمانی ندارد
اما نمیخاهم تو را دیگر، نخانم
بگذار با خلق جهان از تو بگویم:
باز عاشقم، بر آنکه باز آزرده جانم...
شلاله قدسی
27 آبان ماه 1394
+ نوشته شده در هجدهم مهر ۱۳۹۷ساعت ۱ ق.ظ  توسط شلاله قدسی
|