من که با بال و پری سوخته در دام توام،
جــــــورِ تو پخته مرا، باز ولی خام توام...
قدر این سوز و سزا، خوف و خفا می دانم
هین که در حسرت نوشیدنِ پیغام توام
مشقم از دور تو را باختن و بخشیدن
دیگران غرق تو، من غرقه ی اوهام توام
ساحتِ ساغر و ساقیّ وسبو، صبح الست
تنگنایی ست که می گردم و «من» جام توام
کامیارم که درین سلسله گیسو بنداَم
باز اما به طمع، در هوس کام توام
شلاله قدسی
+ نوشته شده در دهم مرداد ۱۳۹۲ساعت ۷ ب.ظ  توسط شلاله قدسی
|